جام موفقیت

بهترین شبکه انگیزشی ایران

جام موفقیت

بهترین شبکه انگیزشی ایران

جام موفقیت

😎ما اولین نیستیم
اما بهترینیم😎
⭕اهداف:
✅ایجاد انگیزه
✅ارائه روش های کسب موفقیت
✅ارائه ایده کاری

پربیننده ترین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سالک نجات» ثبت شده است

۱۸
آبان


🌟آقای علی سالک نجات (قسمت دوم)


در سال۱۳۴۶، ما کارگاه بزرگى را در جاده ائل گلى تبریز خریدارى کردیم و اولین خط اتوماتیک تولید آبنبات و تافى را دایر کردیم. از سال ۱۳۵۱ توسعه چشمگیر این کارگاه آغاز شده و در مدت کوتاهى، تعداد خطوط تولید به چند برابر افزایش یافتند. اکنون ما این امکان را داشتیم که فروشگاهى را هم در یکى از خیابان هاى ‌تبریز دایر کرده و محصولات خود را به فروش برسانیم.

(۱۳۵۳ تا ۱۳۶۲ ( تولد گروه صنعتى نجاتى (آناتا)

بدنبال استقبال مردم تبریز و شهرهاى مختلف ایران، ما مصمم شدیم که یک کارخانه بزرگ براى تولید انواع شیرینى و شکلات (در سال ۱۳۵۳) تأسیس کنیم. من گروه صنعتى نجاتى را به ثبت رساندم و محل فعلى کارخانه را خریداری کردم. به فاصله یک سال، خط تولید مکانیزه بیسکویت و خط تولید مکانیزه ویفر در این محل نصب و راه اندازى شدند و اولین گروه از تولیدات بیسکویت و ویفر با مارک آناتا به بازار عرضه شدند. در آن زمان، هم کارگاه قندریزى، هم کارگاه آبنبات، تافى و هم کارخانه بیسکویت و ویفر در حال فعالیّت بودند. استقبال بی سابقه بازار از مارک آناتا باعث شد که در مدت کوتاهى، شعبه هاى فروش شرکت نیز افتتاح شده و تنها سه سال پس از آغاز تولید مکانیزه بیسکویت و ویفر، صادرات آناتا به کشورهاى همجوار نیز آغازشد.


t.me/successcup

  • مرد انگیزه ایران
۱۰
آبان

Karafarin14


🌟آقای علی سالک نجات


در سال‏های اول زندگی، زمانی‌که پسر بچه‏ ای دبستانی بودم بزرگ‏ترین درس زندگی را آموختم. آقای نوزادی آموزگار کلاس سوم ما بود. وقتی با صدای دلنشینش برای ما قرآن تلاوت می‏کرد همه شاگردان کلاس ساکت و آرام به او گوش می‏ سپردند. هرگز از خواندن معنای آیه‏ های قرآن غافل نمی‏شد، حتی برای ما بیشتر توضیح می‏داد تا بهتر بفهمیم. او دوست داشت که ما در کنار درس‏های ریاضی و فارسی، یادگیری قرآن را نیز مهم بشماریم. در یکی از ساعات کلاس سوره «مطففین» را برای ما قرائت کرد. نگاهش خیره به چشمان من بود وقتی که معنایش را بیان می‏کرد: «وای به حال کم‏فروشان، آنهایی که کم را زیاد می‏فروشند و در کیلو و وزن به مردم کم می‏دهند. آیا آنها نمی‏دانند (برای مجازات) روزی برانگیخته می‏شوند که آن روز بسیار روز بزرگی است، روزی که مردم در حضور پروردگار عالم می‏ایستند ... ». 

آن روز این کلمات با جانم آمیخته شد و به خودم قول دادم هرگز کلام خداوند را فراموش نکنم و اگر روزی تاجر و یا فروشنده شدم هیچ کالایی را گران به مردم نفروشم و تقلب و غش در کارم وارد نکنم. 

      * * * * * *

در آبان‏ماه سال 1312، هنگامی که خزان پاییزی جامه زردش را بر تن درختان کوچه و بازار تبریز می‏پوشاند، مادر مرا به‌دنیا آورد. پدر به‌خاطر ارادتش به امام اول شیعیان، نام علی را برای اولین فرزندش انتخاب کرد. بعد از من پدر و مادرم صاحب پنج دختر و سه پسر دیگر نیز شدند؛ خانواده پر جمعیتی داشتیم. 

پدر قبل از تولد من در کار تجارت بود اما در سال 1316، زمانی‌که یک پسر بچه چهار ساله بودم، یک کارگاه کوچک قندریزی را در نزدیکی خانه‏مان دایر کرد. من و برادر و خواهرانم با سپری شدن ایام بزرگ می‏شدیم و همیشه نظاره‏ گر تلاش و زحمت پدر بودیم. خانه و کارگاه قندریزی ما در خیابان «کهنه» بود. من در شهری بزرگ می‏شدم که چشمانم همیشه عادت به دیدن کوهی به صلابت سهند را داشت. در شب‏های بلند زمستانی حکایت مردانی را از خطه تبریز می‏شنیدم که در رشادت و دلیری بی‏نظیر بودند و نامی در تاریخ ایران داشتند. چه بسیار مردان و زنانی را می‏دیدم که در حرفه خود با سختکوشی تلاش می‏کردند. بی‏‌شک پدر نیز یکی از مردانی بود که برای آسایش همسر و فرزندانش شب و روز کار می‏کرد. 

در اوایل کار، پدر به‌همراه کارگرهایش شکر سفید را به قند قالب‏گیری شده تبدیل می‏کرد. بعدها کارگاه قندریزی رونق بیشتری گرفت و تولید محصول دیگری نیز به آن اضافه شد که نوعی شیرینی سنتی به نام «شکر پنیر» بود. این شیرینی بیشتر در مناطق شمال و شمال غرب کشور به فروش می‏رفت و مشتریان زیادی داشت. 

ادامه دارد..‌.

t.me/successcup

  • مرد انگیزه ایران